نامی که با کودکی ما گره خورده است

آبان 10, 1400
95 بازدید

«قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هرجا نمی بود به خود کشیدم. کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهای آذربایجان.» به گزارش ایسنا، شورای کتاب […]

نامی که با کودکی ما گره خورده است

«قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هرجا نمی بود به خود کشیدم. کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»

به گزارش ایسنا، شورای کتاب کودک به مناسبت دوم تیرماه، زادروز «صمد بهرنگی» یادداشتی را با عنوان «زمان و زبان صمد» منتشر کرده است.
در این یادداشت آمده است:
نام صمد بهرنگی با کودکی بسیاری از ما گره خورده است. نویسنده‌ای که کمتر از سه دهه زیست و کمتر از یک دهه نوشت. اما به رغم این توانست با اعجاز قلمش، بدل به چهره‌ای تاثیرگذار و ماندگار در عرصه ادبیات کودک و نوجوان شود.
عهد و زمان صمد بر سبک و زبان او تاثیرگذار بود. ناهمواری زمان، او را صاحب زبانی دردمند کرد. چندان که خود می‌گفت: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هرجا نمی بود به خود کشیدم. کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهای آذربایجان.»
او در مقام یک معلم در زمره نخستین کسانی بود که رفتارگرایی حاکم بر سیستم تعلیم و تربیت را به نقد کشید. او ضرورت این نقد را به مدد هوش و فراست خود دریافت و از این‌رو از به‌کارگیری زبانی آکادمیک و در نتیجه تاثیرگذار بر محافل تصمیم‌گیر ناتوان ماند: «از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم، یک‌باره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همه‌اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.»
کتاب «کندو کاو در مسائل تربیتی ایران» که در سال ۱۳۴۴ نوشته شد، به رغم محتوای ارزنده‌اش از همین نقصان رنجور بود.
زبان او در داستان‌نویسی نیز از رنگ و لون دیگری نبود. همان‌گونه که او فوت و فن معلمی در روستا را از واقعیت زندگی روستایی پیدا می‌کرد، زبان داستانش نیز از واقعیت زندگی برمی‌آمد. زبانی دردمند و بی‌پروا که در تمامی داستان‌هایی که از سال ۱۳۳۹ به بعد نوشت، توانست به آثارش سویه‌ای اجتماعی ببخشد و تلخی‌ها و تنگناهای اجتماعی را بی‌هیچ روتوشی بر پهنه کاغذ بازبیافریند. شاید همین طرح بی‌روتوش و بی‌پروا بود که منجر به نقدی شده است که امروزه بر آثار او وارد می‌شود.
قضاوت در این مورد کاری است دشوار. چرا که قضاوتی است بین دو ایده:
نخست ایده‌ای که کار ادبیات را طرح بی‌پروا و بی‌کم و کاست زندگی واقعی در قاب ادبیات می‌داند و دوم، ایده‌ای که نوشتن برای کودکان را مستلزم به‌کارگیری مقداری حزم و احتیاط می‌داند.
به هر تقدیر صمد به همین سیاق بدل به «صمد عمی» (عمو صمد) کودکان شد. اما افسوس که جامعه ادبی، از فرصت شنیدن قضاوت صمد پا به سن گذاشته در باب داستان‌هایی که در عهد شباب نگاشت محروم شد.»
صمد بهرنگی در دوم تیرماه ۱۳۱۸ در تبریز متولد شد. او آموزگار، داستان‌نویس، مترجم و پژوهشگر فولکلور آذربایجانی بود. بهرنگی که نویسندگی را با طنزنویسی آغاز کرد، اغلب با کتاب «ماهی سیاه کوچولو» شناخته می‌شود. از داستان‌های صمد بهرنگی می‌توان به «عادت»، «تلخون و چند قصه دیگر»، «کچل کفترباز»، «۲۴ ساعت در خواب و بیداری» و «الدوز و کلاغ‌ها» و از ترجمه‌هایش به «ما الاغ‌ها!» نوشته عزیز نسین و از دیگر آثارش به «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران»، «تاپما جالار، قوشما جالار (مثل‌ها و چیستان‌ها)» و … اشاره کرد.
صمد بهرنگی در سن ۲۹سالگی در نهم شهریورماه ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد و از دنیا رفت.
انتهای پیام
منبع:ایسنا